Question? Send us an email at hello@lenaspath.com
Shipping to EU countries, UK and Switzerland
Question? Send us an email at hello@lenaspath.com
Shipping to EU countries, UK and Switzerland
Shipping to EU countries, UK and Switzerland
Question? Send us an email at hello@lenaspath.com

مقدمه: سید محمد بهشتی

امروز وقتی با دانش و تجربۀ معاصر در حوزۀ معماری سراغ آثار معماری گذشته خودمان می‌‌رویم، معمولا با مشکلاتی مواجه می‌شویم، چراکه دانش آکادمیک و تجربۀ حرفه‌ای معماری امروز در ایران، خواه‌ناخواه بسیار متأثر از تجربۀ تاریخیِ معماریِ غرب است و به لحاظ ماهوی با سنت معماری ایرانی فاصله گرفته است. پنداری همین موضوع باعث می‌‌شود که ارزش‌های  معماری گذشته را، هرقدر هم که به آن ببالیم، در عمل برای زندگی جدید و ابراز خلاقیت معمارانه دست و پاگیر بدانیم. خصوصا در حوزۀ طراحی داخلی کار کردن در چارچو‌ب‌هایی که معماری گذشته تعریف کرده، بسیار دشوارتر از کار در فضاهای معماری جدید است و عملا طراح یا معمار را در موقعیت‌های خطیرتری قرار می‌دهد. اما منظور از تفاوت ماهوی میان اصول معماری ایرانی و معماری غربی چیست و چه چیزی آشتی دادن این دو را دشوار کرده است؟

این تفاوتی است که در بادی امر چندان محسوس و قابل دریافت نیست و درعین حال بسیار بنیادین است. در بینش غربی نسبت به فضا، معمولا فضا قابل تفکیک به عناصری چون سقف، کف، دیوار و بازشوهاست. به این عناصر بیش از نگاهی استعاری، رویکردی عملکردی وجود دارد؛ یعنی هر خانه باید سقف داشته باشد تا از گزند باران و آفتاب مصون باشد؛ یا دیوار آن عنصری است که به کار تفکیک فضاها می‌‌آید و … . به سخن دیگر در سنت معماری غربی، کف، سقف، پنجره یا دیوار هیچکدام فی‌‌النفسه امری مهم و محترم نیست تا زمانیکه معمار یا اهل خانه چیز مهمی به آن بیافزاید. در این معنی زیبایی به دیوار و کف و سقف «الصاق» می‌شود؛ مثلا با آویختن چلچراغی مجلل به سقف و یا آویزان کردن تابلوی نقاشی به دیوار و … . درمقابل در سنت معماری ایرانی، مثلا سقف فی‌‌النفسه امری مهم است؛ چراکه سقف ورای کارکرد حامل معنایی استعاری است. برای همین از سقف تعبیر به «آسمانه» و از روزن میانی آن تعبیر به «هورنو» می‌‌شده است؛ یعنی در نگاه شاعرانۀ ایرانیان به فضا، سقف باید بدیلی برای آسمان باشد، آسمانی که خورشید و ماه و ستارگان نیز در آن حضور دارند. همین موضوع سبب می‌شده که سقف به‌خودی‌خود کامل و زیبا باشد تا بدانجا که افزودن عناصر دیگر را به سادگی برنتابد یا دست‌کم این هندسۀ سقف باشد که تعیین کند مثلا چلچراغ کجا آویخته شود. طبیعتا سقفی که با چنین منطقی از ابتدا طراحی شده است، طراح داخلیِ امروزی را که با منطق دیگری آموخته و تربیت شده در تنگنا قرار دهد. ای‌‌‌بسا طراح در این موقعیت باید با معنایی تازه از خلاقیت آشنا شود تا بتواند ایفای نقش کند.

در تفکر غربی نسبت به فضا، دیوار معمولا پس‌‌زمینه‌ای خنثی است که دست طراح را در ترکیب‌بندی و کاستن و افزودن بازمی‌‌گذارد. درعوض در تلقی گذشتگان، دیوار باید بهره‌مند از کمالی هندسی و بصری باشد که فرصتی برای افزودن چیزی اضافی به آن باقی نگذارد. تزئینات سقف و دیوار اعم از آینه‌کاری یا گچبری و حتی کاشیکاری سعی داشت دیوار و سقف را از جسمانیتش تهی کند و آن را صیقل‌خورده و لطیف نشان دهد. پنداری کمال و زیبایی امری بود که در «کاستن» و یا به تعبیری «صیقل زدن» ظاهر می‌شد و نه در «افزودن». لذا همۀ تزئینات نیز در پیوند بلافصل با سقف و دیوار خود را می‌نمایاند و قصدش این نبود که چیزی اضافی به نظر آید. طبیعتا امروز نیز طراح اگر بی‌‌توجه به این موجودیت استعاری اقدام به دخل و تصرفی در این عنصر کند معنایش این است که علی‌رغم سرشت معماری ایرانی عمل کرده است.

به همین قیاس پنجره در معماری معاصر آن عنصری است که به‌خودی‌خود مهم نیست؛ پنجره باید خود کمترین ابراز وجود را داشته باشد تا حتی‌الامکان تصویری واقعی از بیرون عرضه کند و یا مانعی برای ورود نور به داخل نشود. درحالیکه در سنت معماری ایرانی پنجره خود موجودیت قابل توجهی دارد؛ پنجره می‌‌گوید: «به من نگاه کن!» و ای‌‌بسا اگر بخواهیم بیرون را بی‌‌مداخله ببینیم باید ارسی را بالا بزنیم. پنجره با شیشه‌های رنگین و مشبک‌های هندسی، همچون صافی‌ای است که اجازه نمی‌دهد مادیت نور وارد فضا شود، در عوض به نور تراشی شاعرانه می‌دهد و آن را خیال‌انگیزتر و لطیف‌تر می‌کند.

در تجربۀ معماری غرب، کف فضا، به‌خودی‌خود عرض‌اندامی در چیدمان فضا ندارد؛ این طراح است که به میل و ارادۀ خود تصمیم می‌گیرد هر چیزی را در کجا قرار دهد. در حالیکه در بینش ایرانیان به فضا، معنای کف با معنای فرش عجین شده است. کف مفروش است که بیش از هر عنصر دیگر می‌تواند معنای «سکونت در خانه» را به معنای «استقرار در گلستانی خرم» نزدیک کند و دم‌به‌دم «فردوس برین» را به خاطر آدمی بیاورد. آمیختگی کف و فرش تا بدانجاست که اندازه‌های فضاها را عموما مبتنی بر اندازه‌های فرش طراحی می‌کردند و نه بالعکس. معنای فرش تنها کفپوشی ساده نیست بلکه گستردن قالی، التزام به آدابی خاص در همۀ مراتب زندگی را همراه می‌آورد. فرش است که «صدر» و «ذیل» فضا را تعیین می‌کند و روشن می‌کند که هر چیزی باید کجا قرار گیرد. فرش به فضا مرکزی مهم می‌بخشد تا جایی که اتاق را به مجلسی حول خود تبدیل می‌کند.

همین تفاوت ماهوی در منطق طراحی سبب می‌شود که کار بر طراح جدید دشوار شود، به‌خصوص اگر خود را پایبند به منطق قدیم بداند، پنداری پذیرفته که راه را بر خلاقیت معمارانۀ خود ببندد. درحالیکه واقعیت این نیست؛ معماری گذشته راه را بر خلاقیت نبسته است، بلکه تعریف دیگری از خلاقیت عرضه کرده است. خلاقیت پدید آورن چیزی از هیچ و یا طرح انداختن در پس‌زمینه‌ای خنثی نیست، بلکه ازقضا نواختن نغمه‌ای جدید در دستگاه موسیقایی موجود است. خلاقیت حرف تازه زدن با پایبندی بر اصول و انتظام موجودی است که تجربه‌ای تاریخی آن را به ما عطا کرده است و نه بر هم‌زدن هر چه که از پیش موجود بوده. در این معنی خلاقیت تبدیل محدودیت‌ها و تنگناها به فرصت‌هاست و این همان چیزی است که در سنت معماری ایرانی به وفور رخ داده است؛ یعنی پیروی از سنتی واحد معنی‌اش رسیدن به نتایج طراحانۀ یکسان نبوده است. به همین علت در معماری گذشته تقریبا هیچ دو اثری را عینا مشابه نمی‌یابیم و اصلا حرف تکراری زدن مذوم شمرده می‌‌شده است.

اگر نگاهمان به سنت همچون روزنامۀ باطلۀ دیروز باشد که امروز تنها به درد چرکنویس می‌‌خورد و ما فقط فرصت داریم در قسمت‌های سفید آن یادداشت‌هایی بیفزاییم، طبیعتا سنت را دست و پاگیر می‌یابیم و ترجیح می‌دهیم سیاهی‌های متن کمتر از سفیدی‌هایش باشد. در حالیکه اگر سنت را نامۀ عزیزی بدانیم که در گذشته نوشته شده و ما را در زمان حال، با شناخت کامل از روحیاتمان، مورد مخاطب قرار داده است آنگاه معنی خلاقیت این می‌‌شود که تا جاییکه می‌‌توانیم آن را بفهمیم و افتادگی‌هایش را به نحوی که شایسته و برازندۀ آن است جبران کنیم.

رجوع به آثار گذشتۀ معماری را معمولا دو موضوع تهدید می‌‌کند؛ نخست نگاه کهنه‌پرستانه است که هر چیز را به صرف کهنگی ظاهری‌اش قابل ستایش می‌‌داند. این گرایش خصوصا در طراحی داخلی ممکن است معنای خانۀ ایرانی را به انباری از اشیاء عتیق نزدیک کند. و تهدید دیگر نگاه تزئینی به گذشته است؛ یعنی اکتفای به ظاهر عناصر قدیمی و بهره‌کشی دکوراتیو از موتیف‌ها و نقوش و رنگ‌ها بدون تلاش برای راه بردن به باطن آن. در حالت اول ما معنای «سنت» یا «کهن بودن» را به «کهنگی» تقلیل داده‌ایم و در حالت دوم تجربۀ گذشتۀ معماری را سبک شمرده‌ایم. در هر دو صورت اصطلاحا «دزد با چراغ بوده‌ایم» یعنی ضمن ابراز ارادت نسبت به معماری ایرانی، اصول آن را زیرپا گذاشته‌ایم! ورای این دو حالت، رویکردی ارزشمند و مغتنم است که ضمن قدم برداشتن در راه سنت تلاش کند که آن را تجدید و نو کند. خصوصا امروز در جایی ایستاده‌ایم که بیش از پیش به خلاقیت با تبعیت از سنت محتاجیم. باید توجه کنیم که «کهن بودن» مغایر نوشدن نیست و «سنت امری است کهن». «کهنگی» است که با «نو شدن» مغایرت دارد و گرایش به سنت، علی‌رغم تصور دوران جدید، گرایش به کهنگی نیست؛ ازقضا معاصر شدن از ارکان سنت است. همانطور که سنتِ درخت، نو شدن در بهار است و همین نو شدن نشان می‌دهد که درخت زنده و ذی‌حیات است. به معماری ایرانی که نگاه می‌کنیم به‌خوبی متوجه می‌شویم که معماری دورۀ صفوی ضمن آنکه تابع همان سنتی است که معماری تیموری به آن تعلق داشته و از این نظر با آن متجانس است، ولیکن معماری دورۀ صفوی عینا مشابه معماری دورۀ تیموری نیست؛ بلکه «به روز شدن» و تعالی در همۀ وجوه آن پیداست.

کتاب حاضر در مجموعۀ آثاری که امروز در حوزۀ معماری ایرانی منتشر می‌شود جزء معدود کتاب‌هایی است که موضوع معماری داخلی را موضوع تأمل جدی قرار داده است. شاید متعدد باشد نشریات و مجلاتی که به صورت پراکنده به این موضوع پرداخته است ولیکن انسجام اثر حاضر را نداشته‌اند. این کتاب محتوی تجربیات جدیدی است که در هر کدام به نوعی مسئلۀ آشتی دادن و پیوند زدن زندگی جدید با اصول معماری کهن هویداست. امیدوارم این کتاب ارزشمند انگیزه‌ای ایجاد کند برای همۀ کسانی که قصد کنار زدن پرده‌ از رخ ارزش‌های معماری ایرانی را دارند!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *